- لبیک زدن(سَ گَ تَ / تِ دَ)
لبیک گفتن. جواب دادن. (آنندراج). رجوع به لبیک شود:
آمده سوی مکه از عرفات
زده لبیک عمره از تعظیم.
ناصرخسرو.
گفت نی، گفتمش زدی لبیک
از سر علم و از سر تعظیم.
ناصرخسرو.
می در دن ای شگفتی لبیکها زند
چون وقت می گرفتن گویند نام می.
مسعودسعد.
خسرو سیارگان لبیک زد چون قدر تو
حلقۀ گردون گرفت و بانگ درزد کای غلام.
کمال اسماعیل
آمده سوی مکه از عرفات
زده لبیک عمره از تعظیم.
ناصرخسرو.
گفت نی، گفتمش زدی لبیک
از سر علم و از سر تعظیم.
ناصرخسرو.
می در دن ای شگفتی لبیکها زند
چون وقت می گرفتن گویند نام می.
مسعودسعد.
خسرو سیارگان لبیک زد چون قدر تو
حلقۀ گردون گرفت و بانگ درزد کای غلام.
کمال اسماعیل
